جدول جو
جدول جو

معنی مو ریختن - جستجوی لغت در جدول جو

مو ریختن
(شی شَ / شِ زَ دَ)
ترسیدن. بسیار ترسیدن از... سخت رعب داشتن از...:بچه ها از این معلم مو می ریختند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وا ریختن
تصویر وا ریختن
خراب شدن و ویران شدن، از هم پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر ریختن
تصویر پر ریختن
ریخته شدن پر پرندگان
کنایه از تو لک رفتن
کنایه از عاجز شدن، زبون گشتن، برای مثال آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم - ۴۷)، کنایه از مقهور شدن، کنایه از مجرد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو ریختن
تصویر فرو ریختن
جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن
کنایه از نابود شدن، از بین رفتن
کنایه از خراب کردن، انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
کنایه از کشتار کردن، کشتن مردم
فرهنگ فارسی عمید
(صَ کَ دَ)
مو ریختن. ریختن موی سر و صورت انسان. ریختن موی تن جانوران. ریختن موی بر اثر پیری یا بیماری. (از یادداشت مؤلف) :
از دهان تو همی آید فژاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
طیان.
، ترسیدن. هراسیدن. سخت واهمه داشتن از کسی. ترس داشتن از کسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مجددا ریختن باز ریختن، ریختن، یا وا ریختن حساب. تفریغ حساب کردن با کسی واریز کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فا ریختن
تصویر فا ریختن
واریختن فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو ریختن
تصویر فرو ریختن
ریختن به پایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریختن
تصویر پی ریختن
بنیان گذاردن، بنیان نهادن، پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
کشتن کشتار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ریختن
تصویر در ریختن
گریه کردن گریستن، سخن نغز و لطیف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گودالی که برای آبهای مستعمل مانند آب حمام و مطبخ کنده باشند، مستراح مبرز، ظرفی که از آن آب ریزند آفتابه، دلو (آبکش)، سرازیریهایی که آب آنها برودی میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ریختن
تصویر پر ریختن
پر افکندن: (آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ک)، مجرد گردیدن از علایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب ریختن
تصویر آب ریختن
((تَ))
داخل کردن آب در ظرفی، ادرار کردن، پیشاب ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
Bleed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
Thread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
enrouler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
saigner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
spinnen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
hilvanar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
sangrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
sanguinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
Faden spannen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
sangrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
enfiar o fio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
出血
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
прясти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
krwawić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
прясть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
кровоточити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
prząść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
bluten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
кровоточить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
filare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی